کلودیا میچل و ژاکلین ریدوالش، ترجمۀ حسام حسینزاده
هنگامی که هنرمند تصویری فرانسوی «کریسیتن بولتانسکی»[۱]، که به واسطۀ کارهایش به عنوان یک هنرمند بازیافتی شناخته شده است -کارهایی که در آنها از تکههای لباس، دیگر اشیای فرهنگ مادی و عکسها استفاده میکند- ۲۶۴ دانشآموز را به مدرسۀ لالیسی در شیکاگو برای اینکه «یک شیء موردعلاقۀ زندگیشان» را انتخاب کنند دعوت کرد تا از آن عکاسی و در یک قطعۀ بزرگ هنری تلفیق شود، بسیاری از اشیایی که توسط دانشآموزان برای عکس گرفتن آورده شده بود متعلق به فرهنگ عامه بودند – ترانسفورمر، باربی، و چیزهایی از این قبیل. در طول این دورۀ چند روزه، بولتانسکی از هر اسباببازی در مقیاس و از زاویهای یکسان، زیر نور یکنواخت عکس گرفت. در حالی که بولتانسکی درگیر موقعیتیابی برخی اشیاء بود – برای مثال، ژست گرفتن یک حیوان پارچهای یا قرار گرفتن یک باربی– اشیاء به گونهای عکاسی میشدند که مواجهۀ یکسانی را دریافت میکردند؛ این دموکراتیزاسیون رابطۀ میان دوربین و شیء است و منجر به این میشود که هیچ شیءای برجسته نشود. اجرای کامل «اشیاء موردعلاقه[۲]» از ۲۶۴ قطعه عکس سیاه و سفید ۸.۵ در ۱۱ اینچی از اشیاء منحصر به فرد ساخته شده است. آنچه بسیار جالب توجه است، شیوهای است که به واسطۀ آن همۀ این اشیاء موردعلاقه ظاهر صمیمی مشابهی دارند. حتی اشیاء تجاری که در ظاهر «در بسته»شان مدعی جدید بودن برندشان هستند، نمودی شخصی یافتهاند. بدین ترتیب، هنرمند موفق به ثبت چیزی از رابطۀ میان کودک و شیء شده است.
به دلایل متعددی به اشیاء موردعلاقۀ بولتانسکی –که در دسامبر سال ۲۰۰۰ در موزۀ هنر مدرن نیویورک به عنوان بخشی از نمایشگاهی دربارۀ معصومیت کودکی نصب شده است- به عنوان اثری مهم و قابل توجه ارجاع میدهیم. اول از همه، هنرمند موفق شده است چیزی از رابطۀ شخصی و بسیار صمیمی میان کودک و شیء موردعلاقهاش را ثبت کند. در آن زمان، همانطور که در تحلیلمان از داستان اسباببازی ۲ اشاره کردهایم، اشیاء مادی خاص مثل عروسک «وودی گاوچران» یا یک اسباببازی پارچهای اغلب عمر مفید محدودی داشتند. چیزی که ممکن است بزرگسالان آن را رنجاننده بدانند – «چرا نوهام نمیتواند با عروسک من که بسیار دوستداشتنی است بازی کند، نه آن باربی با بدن پلاستیکی سختش؟»، کودک «بدون پیشداوری و تعصب» به آن نگاه میکند. در واقع، وقتی یکی از والدین تلاش میکند یک پتوی ژنده و قدیمی را با پتویی نو جایگزین کند اغلب منجر به درگیری میشود. دلیل دوم برای توجهمان به کار بولتانسکی این است که او توانسته اشیاء بازی روزمره را به عنوان هنر تصویری به کار گیرد. نکتۀ نهایی آن است که بولتانسکی با استفاده از چشمی هنری، دیدگاهی هنری را همانطور که توسط نگاه خیرۀ[۳] یک کودک تجربه میشود، ثبت کرده است؛ موفقیتی که برای اکثر هنرمندان بزرگسال به عنوان نوعی چالش شناخته میشود.